دلــتــنــگــی

زخمهاتو پنهان کن ، اینجا مردم زیادی بانمک شدن !

زندگی شگفت انگیز است ؛فقط اگر بدانید که چطور زندگی کنید

 

مهم این نیست که قشنگ باشی، قشنگ این است که مهم باشی !!حتی برای یک نفر


مهم نیست شیر باشی یا آهو مهم اینست که با تمام توان شروع به حرکت کنی

 

کوچک باش و عاشق...که عشق میداند آئین بزرگ کردنت را

بگذار عشق خاصییت تو باشد، نه رابطه ی خاص تو با کسی


موفقیت پیش رفتن است نه به نقطه ی پایان رسیدن


فرقی نمی کند گودال آب کوچکی باشی ، یا دریایی بی کران

 

زلال که باشی ، آسمان در توست ...

نوشته شده در چهار شنبه 7 فروردين 1392برچسب:,ساعت 17:22 توسط تینا | |

برام هیچ حسی شبیه تو نیست.. کنار تو درگیر آرامشم
همین از تمام جهان کافیه.. همین که کنارت نفس میکشم

برام هیچ حسی شبیه تو نیست.. تو پایان هر جستجوی منی
تماشای تو عین آرامشه.. تو زیباترین آرزوی منی

منو از این عذاب رها نمیکنی.. کنارمی به من نگاه نمیکنی
تمام قلب تو به من نمیرسه.. همین که فکرمی برای من بسه

 

از این عادت باتو بودن هنوز.. ببین لحظه لحظم کنارت خوشه
همین عادت با تو بودن یه روز.. اگه بی تو باشم منو میکشه

یه وقتایی انقدر حالم بده.. که میپرسم از هر کسی حالتو
یه روزایی حس میکنم پشت من.. همه شهر میگرده دنبال تو

منو از این عذاب رها نمیکنی.. کنارمی به من نگاه نمیکنی
تمام قلب تو به من نمیرسه.. همین که فکرمی برای من بسه

نوشته شده در شنبه 4 آذر 1391برچسب:,ساعت 17:28 توسط تینا | |

 

اینبار قول بدهیم که نخندیم...

 

بیائیم نخندیم . . .

به سرآستین پاره ی کارگری که دیوارت را می چیند و به تو می گوید،ارباب

نخند

به پسرکی که آدامس می فروشد و تو هرگز نمی خری.

نخند

به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه می رود و شاید چندثانیه ی کوتاه معطلت کند.

نخند

به دبیری که دست و عینکش گچی است و یقه ی پیراهنش جمع شده.

نخند

به دستان پدرت،

به جاروکردن مادرت،

به همسایه ای که هرصبح نان سنگک می گیرد،

به راننده ی چاق اتوبوس ،

به رفتگری که درگرمای تیرماه کلاه پشمی به سردارد،

به راننده ی آژانسی که چرت می زند،

به پلیسی که سرچهارراه باکلاه صورتش رابادمی زند،

به مجری نیمه شب رادیو،

به مردی که روی چهارپایه می رود تا شماره ی کنتور برقتان را بنویسد،

به جوانی که قالی پنج متری روی کولش انداخته ودرکوچه ها جارمی زند،

به بازاریابی که نمونه اجناسش را روی میزت می ریزد،

به پارگی ریزجوراب کسی در مجلسی،

به پشت و رو بودن چادر پیرزنی درخیابان،

به پسری که ته صف نانوایی ایستاده،

به مردی که درخیابانی شلوغ ماشینش پنچرشده،

به مسافری که سوارتاکسی می شود و بلند سلام می گوید،

به فروشنده ای که به جای پول خرد به تو آدامس می دهد،

به زنی که باکیفی بردوش به دستی نان دارد و به دستی چندکیسه میوه وسبزی،

به هول شدن همکلاسی ات پای تخته،

به مردی که دربانک ازتو می خواهد برایش برگه ای پرکنی،

به اشتباه لفظی بازیگرنمایشی،

نخند

نخند ، دنیا ارزشش را ندارد که تو به خردترین رفتارهای نابجای آدمها بخندی

که هرگز نمیدانی چه دنیای بزرگ و پردردسری دارند

آدمهایی که هرکدام برای خود وخانواده ای همه چیز و همه کسند!

آدمهایی که به خاطر روزیشان تقلا می کنند،

بارمی برند،

بی خوابی می کشند،

کهنه می پوشند،

جارمی زنند

سرما و گرما می کشند،

وگاهی خجالت هم می کشند،.......خیلی ساده

نوشته شده در سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:,ساعت 18:40 توسط تینا | |

ایها الناس ، عشق یعنی چه؟

دختری گفت

 

: اولش رویا

آخرش بازی است و بازیچه

مادرش گفت: عشق یعنی رنج

.......

براي ديدن بقيه شعر به ادامه مطلب برويد ....


ادامه مطلب
نوشته شده در جمعه 21 مهر 1391برچسب:,ساعت 12:28 توسط تینا | |

همین.....

سایه ها
انگار حرف می زنند
این روزها
سایه من ؛ همدم تنهایی ام شده است

 

 حس سفید و خاکستری شدن اینجا !
نشانه ی دوباره جوانه زدن است

 

 

دوست دارم تنها باشم
با خیالی ؛ خالی از با تو بودن ها
دوست دارم به یاد آن روزهای گذشته
در خلوتی
کنج آرام این اتاق خالی
به یاد آن روزگاران
خاطراتم را یاد کنم

 

 

تمام می شود
تمام ناگفته های من
فقط چند نقطه چین باقی می ماند
تا حرف های سادگی هایم را
دوباره تکرار کنی
 
 
توفان‌ها
در رقصِ عظیمِ تو
به شکوهمندی
نی‌لبکی می‌نوازند،
و ترانه‌ی رگ‌هایت
آفتابِ همیشه را طالع می‌کند.



بگذار چنان از خواب برآیم
که کوچه‌های شهر
حضورِ مرا دریابند.

نوشته شده در پنج شنبه 20 مهر 1391برچسب:,ساعت 16:16 توسط تینا | |

خداحافظ گل لادن .تموم عاشقا باختن

ببین هم گریه هام از عشق .چه زندونی برام ساختن

خداحافظ گل پونه .گل تنهای بی خونه

لالایی ها دیگه خوابی به چشمونم نمی شونه

یکی با چشمای نازش دل کوچیکمو لرزوند

یکی با دست ناپاکش گلای باغچمو سوزوند

تو این شب های تو در تو . خداحافظ گل شب بو

هنوز آوار تنهایی داره می باره از هر سو

خداحافظ گل مریم .گل مظلوم پر دردم

نشد با این تن زخمی به آغوش تو برگردم

نشد تا بغض چشماتو به خواب قصه بسپارم

از این فصل سکوت و شب غم بارونو بردارم

نمی دونی چه دلتنگم از این خواب زمستونی

تو که بیدار بیداری بگو از شب چی می دونی

تو این رویای سر دم گم .خداحافظ گل گندم

تو هم بازیچه ای بودی . تو دست سرد این مردم

خداحافظ گل پونه . که بارونی نمی تونی

طلسم بغضو برداره .از این پاییز دیوونه

خداحافظ...
 

نوشته شده در یک شنبه 16 مهر 1391برچسب:,ساعت 13:46 توسط تینا | |

یادت باشه که یادم بیاری که یادت بدم که یاد بگیری که همیشه به یادتم و یادت هیچ وقت از یادم نمیره . . . این یادت نره . . .

ما نمی تونیم به دلمون یاد بدیم که نشکنه ولی می تونیم بهش یاد بدیم که اگه شکست لبه تیزش دست اونی که شکسته تش رو نبره

کاش قلب وسعت می گرفت شمع با پروانه الفت می گرفت

کاش توی جاده های زندگی خنده هم از گریه سبقت می گرفت.

 

شیطان ادامه مطلب(هههههههههههه)

 

 


ادامه مطلب
نوشته شده در یک شنبه 9 مهر 1391برچسب:,ساعت 18:11 توسط تینا | |

دوستان این مطلب بر ضد پسرهاست البته فقط برای طنز و شوخی

پسرا ناراحت نشین باشه؟

 

خب...برای خوندنش برید ادامه مطلب


ادامه مطلب
نوشته شده در شنبه 25 شهريور 1391برچسب:,ساعت 11:35 توسط تینا | |

Design By : nightSelect.com